سدنا حقیقی

سفیر دنیای خیال

سفیر دنیای خیال

۳۷ مطلب با موضوع «یادداشت» ثبت شده است

روزی چشم باز کردم و احساس کردم منتظر کسی هستم.

پس می نویسم برای کسی که نمیدانم کیست اما انتظارش را می کشم.

تمام من در بین کلماتم جاری می شدند و بعد در آبشاری از انسان ها میان سنگ های زندگی خاموش شدند و مانند جسمی سرد و بی نفس کنار رودخانه افتادند...حال این تن مرده کلمات را می بوسد و مزین اشک هایش می کند.

لینک کانالم توی روبیکا👇🏻(=

Rainy_train@

همه از دزیره فقط راجب به عشق ناپلئون و دزیره می نویسن که همش ۳ یا ۴ صفحه طول کشید..درحالی که ژان باتیست تمام عشق و علاقه اش رو برای دزیره صرف می کرد.

من نوشتم باران

او خواند اشک

من نوشتم اشک

او خواند درد...زخم...مرگ

من نوشتم درد زخم مرگ

او خواند مرهم

من نوشتم مرهم

و او آرام خواند "تو"

کسی روی سنگی نوشته است...من مدام غرق می شوم؟

کسی خارج از آب نشسته است و دست و پا زدن مرا می بیند؟

آری کسی نشسته است...

چون وقتی روی آب معلق می مانم...آواز ملایم کسی را می شنوم..

روی آب معلق می مانم...انگار که روحی در بدنم اسیر نیست

گویی آسمان روی سرم پارچه ای می اندازد مانند آن پارچه ای که روی مرده ای جا دارد...

پارچه ای به رنگ آسمان که پیغام جدایی دارد...

انگار بالاخره آزاد شده ای و می توانی ساعت ها تنها بمانی

تنها از صدایی تورا وادار به بازیگری می کند...درست مثل بازیگر در صحنه تئاتر

تنها صدایی در میان گوشت می رقصد...صدای آرام کیست؟

شاید صدای آرام کسی که نشسته است و به سنگ خیره شده است؛سنگی که رویش کسی نوشته بود"من مدام غرق می شوم"

K

به قول سید علی صالحی..."ما مبتلاء به نوشتنیم"🙂

چقدر قشنگ میگه🦋🥲

J

دلم می خواد شعر بنویسم...احساس میکنم نیم دیگه ای از افکار و احساساتم نیاز دارن که با اشعار توصیف بشن...

اشعاری که از اعماق روح روی کاغذ سفید نقش می بندن...

 

_ژنرال برایتان در نامه قبل ننوشتم چون فکر کردم خسته اید...ولی امروز قلبم از حرف او خیلی خسته شده...ژنرال آنها می گویند زیادی احساساتم را بروز میدهم و بدین خاطر از من متنفرند...غمگینم جون به این خاطر او دیگر مرا دوست ندارد

ژنرال عزیز در جواب نامه ام برایم گفت:

_از دیگران غمگین نشو...تنها هرچه را که احساس کردی برای من بنویس...من احساساتت را می پذیرم و به خوبی از آنها مراقبت میکنم

(نامه اش را بوییدم...همان عطر را که اولین روز برایش هدیه بردم)

 

G

شاید آسمون صبح امروز...برام سه شنبه ی قشنگی رو رغم بزنه>>>

🙂🌼💬

f

به نظرتون شادی یعنی چی؟

به دیدارم بیا....همراه با شاخه ای از گل های رز وحشی...؛"

گل را روی نامه ای بگذار...،از همان نامه های قدیمی که عشق در 

تار و پودش جای داد،،

در نامه از آفتاب برایم بگو..برایم از طلوع خورشید بگو...آیا آسمان از فراز کوه ها همچون اینجا زیباست؟

گمان می کنم در فراز کوه ها،آسمان وسیع تر است...آنقدر که سبزه ها و خانه ها را در بر بگیرد.

اگر همانقدر دل انگیز باشد..شاید وقت آن رسیده است که اینجا را ترک کنم و همراه جویبار ها به بالای کوه ها سفرکنم...

همانجا که آسمان نزدیک تر است و هنگام سپیده دم ابر ها بر زمین  می نشینند...

🌅⏳