سدنا حقیقی

سفیر دنیای خیال

سفیر دنیای خیال

دیالوگ۱

سه شنبه, ۲۰ تیر ۱۴۰۲، ۰۸:۳۶ ب.ظ

_ژنرال برایتان در نامه قبل ننوشتم چون فکر کردم خسته اید...ولی امروز قلبم از حرف او خیلی خسته شده...ژنرال آنها می گویند زیادی احساساتم را بروز میدهم و بدین خاطر از من متنفرند...غمگینم جون به این خاطر او دیگر مرا دوست ندارد

ژنرال عزیز در جواب نامه ام برایم گفت:

_از دیگران غمگین نشو...تنها هرچه را که احساس کردی برای من بنویس...من احساساتت را می پذیرم و به خوبی از آنها مراقبت میکنم

(نامه اش را بوییدم...همان عطر را که اولین روز برایش هدیه بردم)

 

  • سدنا حقیقی

نظرات  (۳)

  • میم حقیقی
  • بخش قشنگ و عمیقی رو انتخاب کردی دخترجان

    وبخش مهمی از عشق همین توجه و دقت به ظرافت هاست 😍

    پاسخ:
    دیالوگش از خودمه...🙂
  • میم حقیقی
  • عه فکرکردم از دزیره هست

    شبیه اون بخشی بود که برام خونده بودی

    حضور ژنرال تو نوشته هات رو دوست دارم

    من و به چیزی وصل می کنه یک چیز آشنا اما نمی تونم بگم چی؟

    پاسخ:
    این حس های عجیب کل زندگی یک نویسنده رو پر میکنه🦋🌝
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی