سدنا حقیقی

سفیر دنیای خیال

سفیر دنیای خیال

باغبان پیر

جمعه, ۲۸ بهمن ۱۴۰۱، ۰۹:۵۷ ب.ظ

باغبان پیر مانند هر روز صبح که خورشید بر روی چمن ها تابیدن می گرفت ، از خانه ی کوچکش بیرون می آمد. خط های کنار لبش و چین های پیشانی اش چیزی از شادابی اش کم نمی کردند. خانه اش جایی بود کنار گل های بنفشه که در آغوش دسته ای از گل های سوسن ایستاده بودند. برای باغبان پیر خانه ی کوچک معنایی نداشت. او زندگی را جای دیگری یافته بود. او تنها باغی بزرگ طلب می کرد و جویبار محبتش را سخاوتمندانه بر سر سبز ها و رنگی های باغچه اش می افکند. هر سال بهار قلب او ، گیاهی پر از شکوفه می گشت و هر زمستان لبریز از امید. امیدی برای رسیدن بهار.

 

•Sedna•

  • سدنا حقیقی

نظرات  (۱)

  • سدنا حقیقی
  • امید عنصری برای ادامه ی زندگی

    اینکه نمی دونی فردا چه خواهد شد؟

    خیلی خوب

    این ندانستن

    امید رو از بین نمی بره🌺

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی