روزی چشم باز کردم و احساس کردم منتظر کسی هستم.
پس می نویسم برای کسی که نمیدانم کیست اما انتظارش را می کشم.
تمام من در بین کلماتم جاری می شدند و بعد در آبشاری از انسان ها میان سنگ های زندگی خاموش شدند و مانند جسمی سرد و بی نفس کنار رودخانه افتادند...حال این تن مرده کلمات را می بوسد و مزین اشک هایش می کند.
لینک کانالم توی روبیکا👇🏻(=
Rainy_train@
- ۰ نظر
- ۰۲ شهریور ۰۲ ، ۰۰:۴۱